.persianblog'">
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
70چراغ
اگه باحاله نظر بدهسلام چطوری امروز چند تا جک گذاشتم غضنفر میمیره، میبرنش بهشت. دو سه روز میگذره، یک روز میان ازش میپرسند که همه چی میزون هست یا نه، میگه: والله همه چیز عالیه، فقط کمی هوا سرده! میبرنش دم مرز جهنم که یخرده گرمای جهنم بخوره بهش، که گرم شه. دوباره بعد از چند روز میان میپرسند: خوب اوضاع چطوره؟ میگه: والله همهچی خوبه، ولی هنوز یه ذره سوز میاد! میگن بابا تو اصلا" لیاقت بهشت رو نداری، میندازنش تو جهنم! بعد از چند روز میان، میپرسند: خوب بالاخره گرم شدی؟ میگه: والله اینجا بهتره، ولی هنوز هم یه ذره سوز میاد! شاکی میشند میندازنش طبقه هفتم جهنم، تو مرکز آتیش. چند روز میگذره ، میان بهش سر بزنن ببینیند اوضاع احوالش چطوره. تا درو باز میکنند، غضنفر داد میزنه: داداش اون درو ببند، یخ کردیم .
غضنفر داشت آب جوش میریخته توی باغچه! بهش میگن: چرا آب جوش میریزی تو باغچه؟؟ میگه: آخه چای کاشتم. غضنفر عاشق می شه روی در خونش می نویسه بزودی در این محل جشن عروسی برگزار می شود به غضنفر میگن چرا میری سربازی؟ میگه والا فقط به خاطر مرخصی هاش دو تا ماشین با هم تصادف میکنند. افسر میاد و میپرسه: کدومتون مقصر بودید؟ غضنفر میگه: والله من خواب بودم، ندیدم از ایشون بپرسید
¤ نویسنده:محمد عراقی و بر و بچ
|
![]() مدیریت وبلاگ شناسنامه پست الکترونیک کل بازدیدها:7283 بازدیدامروز:6 بازدیددیروز:0 |
درباره من |
![]() |
لوگوی وبلاگ |
|
اشتراک در خبرنامه |
بایگانی شده ها |
بهار 1385 |
وضعیت من در یاهو |
یــ |
|